وقتی اطرافیان با شادی می گن، مبارکه ....چشم خدمت میرسیم، علامتیه برای طرح ریزی یه تاکتیک جدید جنگی...«من نمی یام چون لباس ندارم، حال هم ندارم لباس بخرم!!و....»!یه وقتا که طرف مقابل خیلی سمج هست و می بینی هرچی بیشتر بهانه بیاری اعصاب خودت داغون میشه، باید تسلیم شد.
توی جمع که میرسی نگاههای غریبه زیاد برات مهم نیستن آخه یه عمره عادت کردی...اما آشناها هرکدوم به نوعی یادت می اندازن که: شگفتا هنوزم با همه دنیا فرق داری!...یکی داد میزنه: فلانی پس کی ما رو سورپرایز می کنی مثل خانمها ببینیمت، بابا با برادرت اشتباه گرفتمت...آماج جملات وابسته اونقدر بی وقفه حمله ور میشن که تو دلت میگی، این جماعت یاد نمیگیرن یک کلمه بگن سلام و خلاص...چقدر گیرمیدن!
ترجیح می دی زودتردراولین جایی که دردسترست هست مستقر بشی....امان از روزی که بخوان برات آرزوهای خوب خوب کنن...نمی تونی بگی با حرفاشون روحت رو چقدر خنجر میزنن، اگه بگی یه چیزی می شی تو مایه های مشرکین و کفار....خلاصه آخر عاقبت خوبی نداره...پس سکوت می کنی و لبخند می زنی...اون وسط یه تکه دستمال کاغذی هم سلاح خوبیه برای اینکه نگاهت با نگاهی تلاقی نکنه....آخه سرت رو که بالا بگیری چند حالت بیشترنداره، یا بهت میگن :
- وا!باز که موهات رو کوتاه کردی، بابا یه بار تحمل کن بلند شه اونوقت اینقدر خوشت میاد که دیگه محاله کوتاه کنی.
- چرا آرایش نمی کنی؟؟ بدت میاد خوشگل تر بشی؟؟ بابا برای این ابروهات یه فکری بکن اینجوری قیافت خیلی خشن و اخمو میشه ها! وای وای وای این دستات چرا عین دست گوریل هست؟( خوبه پاهام رو نمی بینن، می بینین نهایتاً فکرشون یه آدم لاابالی و شلخته رو شناسایی می کنه)
- پس کی می خوای از این تیپ در بیای؟ عین پسربچه های 14 ساله می شی ها!(انگار خودم کورم و نمی فهمم یا چند فاز عقبم و خیال می کنم اینجوری عین دختر شایسته های خوشگل بیست ساله میشم!!!)
اونقدر لبخند بهشون تحویل داده ای که یه وقتا شک می کنن مشکل تکلمی داشته باشی!!یا اونقدر محجوب و خجالتی هستی که دنبال مامانت می گردن، بپرسن این کوچولو چند سالشه.
حتی راحت نمی تونی بخندی، چیزی بخوری ، یا حتی نگاه کنی چون اونها هم می دونن بینشون غریبه هستی ....دیگه عضلات صورتم خسته شده اینقدر الکی خندیدم...توی جماعت خانمها انگار بین ساکنین مریخ هستی....حجاب هم شده بهانه، فکر می کنن وقتی خودشون تنها هستن و مجلس زنونه مردونه جدا میشه، حتما باید تلافی تمام ثانیه هایی که حجاب داشته اند رو دربیارن...یه وقتا یه چیزایی می پوشن که اگه چیزی نپوشن، کمتر جلب توجه میشه...استغفرالله!
باز سرت رو می اندازی پایین...اگه میشد، یه چنین جاهایی با خودم یه کتاب 500 صفحه ای می بردم وتمامش رو می خوندم...بدترین لحظه وقتیه که بهت گیر بدن پاشو برقص..اگه زبونم لال بخوای دو قدم راه بری هم میشی نقطه بحرانی مجلس چه برسه که بخوای برقصی،هرقدر هم سعی کنی ناز و ادا بیاری مشتت باز میشه...پس اگه شده شش نفر دستت رو بگیرن،عین وحشیا خودت رو به درو دیوار بکوبی و اونارم شهید کنی، نباید بلند شی.
چه کنیم دیگه من تفلکی محجوب و ساده و خجالتیم، که حتی سرم روهم بلند نمی کنم!!!! (البته خصوصیت شلختگی و فراری بودن از نظافت و شیک پوشی فراموش نشه- معلوم نیست به کی رفتم؟!!)
حتماً این رو هم می دونین، برای بعضیها توی مهمونیای اینجوری لباس زیبا، مدرک بالا، و ازدواج دم بختها مایه آدمیت هست...اگه یکیش هم بود خودش 5ساعت پز و مباهات داره هم برای بعضیها و هم برای خانواده بعضیها( مخصوصاً مادراشون)
اگه یکی از این بعضیها بیاد دور و برت کارت ساخته هست..حالا شکر خدا که همه کم و زیاد یه مدرکی دارن و اینجا رو میشه پاتک زد...اما امان از خوشگلیه دختراشون (خوبه که اکثراًهم به شکرانه نعمت لوازم رنگ و نقاشی- ببخشید آرایش-و پزشکان زحمتکش و چیره دسته...راستی هیچ دقت کرده اید که جدیداً یه سری از دخترای خوشگل شبیه هم هستن انگار اینا چند قلو بودن و شهرداری بین خانواده ها پخششون کرده!بگذریم...گفتم بعضی ها بی احترامی به خوشگلای واقعی نشه)معمولاً اینجور آدما برات نسخه های زیادی می پیچن می دونن اگه فلان کار رو کنی خیلی بهت میاد، اگه خواستی بینیت شبیه بعضی از افریده های خداوند بشه!!می دونن پیش کدوم دکتر بری آنچنان در مسائل پزشکی زیبایی ابراز فضل می کنن که سعی می کنی چونه آویزوونت رو از زمین بلند کنی.
وای به حال روزی که طرف ازدواج کرده باشه یا در شرفش باشه...که خودش بحث مفصلی داره...کم کم هم که دیگه عروس خانمها از نظر سنی جای دخترای من رو دارن!اونوقته که بزرگترین مشکل و عذابت شروع میشه، چون اگه بحث به تو بکشه عن قریبه که منفجر بشی، چطوری می تونی توضیح بدی احساست و نیاز درونیت چیه؟ برای جماعتی که اطلاعات امور جنسیشون در حد صفره، چون از نیاکانشون به ارث برده اند که کسب اطلاع در این امور گناهه و همه تمایلات وابسته به اونم منفوره...اونقدر که باورشون نمیشه این هم از نعمات خداوند به انسانه...صورت مسئله رو پاک می کنن اما توی دلشون می دونن با این کار آتشفشانی درونش ایجاد میشه که اگر بخوان هم نمی تونن و بلد نیستن مهارش کنن.
چطوری باید از این جماعت انتظار داشته باشم بفهمن و درک کنن، درون و بیرون من چقدر متفاوت هست، اونقدرکه...توضیح فایده ای نداره...کارتونهای دوران کودکی رو یادتونه چوب اون فرشته یا جادوگر رو باید گرفت و زد به بعضی از آدمها، اونها رو برای یک نصفه روز عوض کرد زنها رو مرد و مردها رو زن کرد، بعد از اونها پرسید چرا نمی تونی مثل ظاهرت عمل کنی؟!
خلصه اینطوریه که توبه می کنی توی هیچ جمعی حاضر نشی، چون از در توانت نیست که از روح اسیرت دفاع کنی و هر حرفی می تونه بر زخمهاش اثر بگذاره......این جملات رو دقیقاً یک هفته پیش در نهایت دلسوزی گوینده، شنیدم:
«توی رفتارت اصلاً نشانه ای از ظرافت نیست، خیلی هم خوب نیست اینقدر طبیعت یه خانم خشن باشه،بالاخره باید برای جنس مخالف یه جذابیتی داشته باشی!!!اما اینجوری برای خانها بیشتر جذابی تا آقایون!!رفتارت رو عوض کن!» و من باز هم خندیدم.....اما این بار به ریش دنیا خندیدم، خندیدم چون جواب اون آدم و بقیه رو دارم.....خندیدم چون دیگه خودم رو خوب می شناسم، حتی اگه همه دنیا انکارم کنن، راهم رو پیدا کرده ام و با امید به خدا تا جاییکه توان دارم برای زندگی و حق مسلمم تلاش خواهم کرد.
امیدورام همه بتونیم، یکدیگررو درک کنیم.و به هم احترام بگذاریم.